امروز : دوشنبه ۳ دی ۰۳ - Monday 23rd December 24

صد نکته خواندنی از مهران مدیری جلوی دوربین که می رود، آدم دیگری می شود! - کلبه سرگرمی و کولاک

مهران مدیری نابغه طنز تلویزیونی ایران، متولد هجده فروردین سال چهل و شش، کارگردان، بازیگر، خواننده، مجری و گوینده از سال هفتاد و دو است که در مجموعه طنز نوروز هفتاد و دو بازی کرد و به شهرت و موفقیت رسید و این در اوج بودن تا به امروز ادامه دارد. از او سریال های در خاطر مانده ی «ساعت خوش»، «مرد هزار چهره»، «در حاشیه»، «شب های برره»، «نقطه چین»، «پاورچین»، «جایزه بزرگ»، «باغ مظفر» و «قهوه تلخ» را به خاطر داریم. آخرین برنامه ی پر سر و صدا و پرمخاطب او «دورهمی» بود که زمزمه هایی از ساخت سری جدید آن به گوش می رسد. در شماره ی اول پاییز به سراغ مهران مدیری رفته ایم که با هم چند نکته خواندنی از این نابغه طنز تصویر را می خوانیم.

تهیه و تنظیم: عباسعلی اسکتی

عکس: آزاده امیرخان

یک: مهران مدیری در سال چهل و شش در میدان بروجردی در سر آسیاب دولاب، منطقه ای در جنوب تهران از والدین اراکی به دنیا آمد.

دو: کودکی مهران مدیری اصلا شبیه بچه های دیگر نبود.

سه: دوستان زیادی نداشت و احساس تنهایی می کرد.

چهار: دوست داشت در اتاق بنشیند، کتاب ها را ورق بزند، اسم هایشان را حفظ و عکس هایشان را نگاه کند.

پنج : دیپلمه است و دانشگاه را نیمه کاره رها کرد.

شش: از شانزده سالگی با تئاتر آشنا شد.

هفت: در سال شصت و هشت وارد رادیو شد و در داستان شب به مدت شش سال به گویندگی پرداخت.

هشت: آغاز شهرت مدیری از سال هفتاد و دو بود که در مجموعه طنز نوروز هفتاد و دو بازی کرد.

نه: یک روز یکی از دوستان برادرش به شوخی از او می پرسد آیا این کتاب را خوانده ای؟ این اسمش چیست؟ مدیری بلافاصله می گوید: فلسفه هگل! و آن شخص تعجب می کند که مهران چطور اسم چنین کتابی را توانسته است ادا کند.

ده: مدیری در ادامه به او می گوید: اینکه چیزی نیست، تازه من می دانم که چه چیزی توی آن نوشته شده، و شروع می کند به صورت طوطی وار چیزهایی که در ذهنش مانده بود را برایش تعریف کردن!

یازده: در ریاضیات همیشه تنبل بود.

دوازده: هنوز که هنوز است علت ریاضیات در جهان را نمی داند.

سیزده: به نظرش بیهوده ترین و پوچ ترین درس است و هیچ وقت نمره ای بالا در این درس نگرفت!

چهارده: در درس هایی هم که به ریاضی مربوط است مثل جبر، فیزیک و غیره، هیچ وقت موفق نبود.

پانزده: از ریاضی متنفر است و به عقیده او ریاضی فقط در حد جمع و تفریق مفید فایده است

شانزده: نامزد سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد از بیست و ششمین جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم همیشه پای یک زن در میان است.

هفده: تندیس حافظ بهترین بازیگر مرد کمدی تلویزیون برای مجموعه های مرد دو، هزار چهره و قهوه تلخ از آن اوست.

هجده: دکترای افتخاری دانشگاه لیبرتی آمریکا (American Liberty University) را دارد. دانشگاه لیبرتی آمریکا به پاس انجام فعالیت های هنری و انسانی، به مهران مدیری مدرک دکترای افتخاری اهدا کرد.

نوزده: مراسم اهدای دکترا به مدیری در ۲۱ تیرماه ۱۳۹۰ در دانشگاه لیبرتی واقع در لس آنجلس برگزار شد که مهران مدیری به دلیل ضبط ادامه مجموعه قهوه تلخ نتوانست در این مراسم حضور پیدا کند.

بیست: در این مراسم، دکتر رونالد برینر به نمایندگی از مهران مدیری این مدرک را دریافت کرد و حمید سلطانی آن را در ایران به مهران مدیری رساند.

بیست و یک: مهران مدیری و کارهایش همیشه در این سال ها حامیان فراوانی داشته است. از مرحوم کیومرث صابری فومنی که حدود یک دهه قبل مدیری و همکارانش را دعوت کرده بود به موسسه گل آقا و تقدیر ویژه ای از او به عمل آورده بود تا سال ها قبل که کیومرث پوراحمد یادداشتی مفصل در تحسین برنامه های مدیری در ماهنامه فیلم نوشته بود.

بیست و دو: چند سال قبل نیز عزت ا… انتظامی‌ به پشت صحنه قهوه تلخ رفت و به اظهارنظر درباره کارهای مدیری پرداخت.

بیست و سه: حامد بهداد درباره او گفته بود: چند وقت پیش مهران را دیدم و فهمیدم که سه سال در جبهه جنگیده، من این را نمی‌دانستم و شگفت زده شدم. من تازه فهمیدم که یک وجه از وجوه مهران چه چیزی دارد که من ندارم؛ پختگی حاصل از جنگ.

بیست و چهار: مدیری به بهداد گفته بود: وقتی جنگ را ببینی، یکشبه صدساله می‌شوی!

بیست و پنج:  برادر مهران مدیری رشته اش زیست شناسی بود و همین باعث شد که او به زیست شناسی هم علاقه مند شود و کتاب های زیادی در این زمینه بخواند، به خصوص در زمینه زندگی حیوانات و کتاب های داروین و… این علاقه هنوز هم در زندگی اش مانده است!

بیست و شش: برادرش چندتایی کتاب داشت از سالوادور دالی که او آنها را خیلی دوست داشت و شب خوابشان را می دید.

بیست و هفت: قرار بود در فیلم «جرم» کیمیایی بازی کند که پولاد کیمیایی دلیل بازی نکردن مدیری در این فیلم را درگیر بودن این بازیگر و کارگردان در پروژه های شخصی اش مثل قهوه تلخ عنوان کرده است.

بیست و هشت: همچنین قرار بود ضیافت را مدیری بازی کند و تا پای کلید زدن هم رفتند، اما روز آغاز آمدند و گفتند فلانی نباشد!

بیست و نه: سر فیلم سلطان هم مشابه همین اتفاق افتاد.

سی: خیلی کارهای خوب سینمایی و تئاتری را در آن سه سال و نیم ممنوع الفعالیت بودنش از دست داد و این برایش ضربه بزرگی بود.

سی ویک : چند سال پیش بهاره رهنما در مصاحبه ای گفته بود که مهران مدیری یکی از تلخ ترین آدم هایی است که در عمرش دیده است!

سی ودو: همچنین چند سال پیش در مصاحبه ای از مهران مدیری این سوال را کرده بودند که حتما به تو گفته اند که صورت تلخی داری؟ مدیری نیز در جواب گفته بود: «بله، خیلی ها از این هم فراتر می روند و می گویند آدم غمگینی هستی، خیلی وقت ها درست است!»

سی و سه: می گوید در طول روز غمگینی اش به شادی هایش می چربد و زود هم خودش را نشان می دهد. به قول یکی از دوستانش غم اگر به جاهای ناجور نکشد، چیز خیلی بدی نیست!

سی و چهار: سال ها قبل و در مصاحبه ای از مدیری سوال شده بود که آقای مدیری، در یک جمع می توانید جوک تعریف کنید؟ و مدیری گفته بود: «شوخی می کنید؟ جوک تعریف کنم؟! محال است بتوانم چنین کاری را انجام دهم.»

سی و پنج: تا دوره نوجوانی فکر می کرده شاد بودن، آواز خواندن و هر کاری که آدم را سرخوش نشان بدهد، کاری است به شدت جلف! به نظرش هیچ چیز بهتر از متانت نبوده است.

سی و شش: شهرام شکیبا، طنزپرداز معروف، چندی پیش در یادداشت طنزی درباره مهران مدیری نوشته بود: «درست است که آبگوشت غذای ملی ماست، اما خیلی ها هستند که آبگوشت دوست ندارند، ولی من تا حالا کسی را ندیده ام که چلوکباب کوبیده را دوست نداشته و شناسنامه ایرانی داشته باشد، چلوکباب کوبیده به قدری محبوب است که حتی گیاهخواران هم کباب کوبیده گیاهی درست کرده اند، مهران مدیری در ایران حکم چلوکباب کوبیده زعفرانی را دارد».

سی و هفت: دخترش شهرزاد تمام کارهای مهران مدیری را دیده و از بین آنها «شب های برره» را بهترین کار پدرش می داند.

سی و هشت: برخلاف سریال ها و کارهای طنز تلویزیونی اش همیشه به تولید آثار جدی و حتی تلخ علاقه داشته است. در مصاحبه با برنامه مثلث شیشه ای گفته بود: «در تئاتر نقش های جدی بازی می کردم. از نظر شخصیتی هم آدم طنازی نیستم، بیشتر درون گرا هستم و مسائل جدی برایم جدی تر است.»

سی و نه : می گوید: تمامی کارهای طنزی که ساخته ام، پرمخاطب و موفق بوده اند، اما با این حال از عملکرد خودم در زمینه طنزسازی راضی نیستم!

چهل: دوست دارد روزی برسد که کمدی موردعلاقه خودش را بسازد که در عین خنداندن، تلخی های بسیاری را نمایان سازد.

چهل و یک: عصبانی که می شود آن موقعیت را ترک می کند، عکس العمل بدی نشان نمی دهد، سوار ماشین می شود و رانندگی می کند، چون رانندگی با سرعت زیاد در اتوبان های تهران آرامش می کند.

چهل و دو: می گوید در خلوتش مشغول سکوت می شود، از آن سکوت هایی که شنیده می شود، فکر می کند و مهمتر از همه موسیقی است، موسیقی کلاسیک با صدای بلند .

چهل و سه: نویسندگان محبوبش مارکز ، تولستوی و تورگنیف هستند.

چهل و چهار: به شعر هم علاقه خیلی زیادی دارد، شاعر اولش لورکا است، بعد شاملو، بعد مارگوت بیکل و بعد حافظ!

چهل و پنج: در موسیقی هم کنسرت های ابوای ویوالدی او را به حالت جنون و به حالت پوچی می رساند، خیلی از آثار باخ هم روی او چنین تاثیری دارند.

چهل و شش: چیزی که بیشتر از همه غمگینش می کند، شعر است.

چهل و هفت: بازیگران مورد علاقه اش یک لیست بیست نفره درجه یک را شامل می شود.

چهل و هشت: اما اگر بخواد پنج نفر را نام ببرد، آن پنج نفر رابرت دنیرو، ژرار دوپاردیو، آنتونی کوئین و مریل استریپ هستند.

چهل و هشت: کلارک گیبل و همفری بوگارت را دوست ندارد!

چهل و نه: «هملت» کوزینتسف را چهل دفعه دیده است و «باراباس» یکی از فیلم های محبوب اوست.

پنجاه: چهارده سال است مصاحبه نکرده، چون اگر بخواهد هر روز مصاحبه کند، باید حرف های تکراری بزند که مثلا چی می خوری و چیکار می کنی و اولین کارت چی بود و از این صحبت ها و برای همین تصمیم گرفته هر بیست سال یک بار مصاحبه کند تا حرف جدید برای گفتن داشته باشد.

پنجاه و یک: در جواب اینکه آدم پولداری است، اینگونه جواب می دهد که آدم هر چقدر هم پول داشته باشد، آخر همان چیزی را می خورد که همه می خورند و در نهایت در همان گوری می خوابد که همه در آن می‌خوابند.

پنجاه و دو: معتقد است پول تا جایی جواب می دهد! بعد از آن دیگر هیچ کارکردی ندارد و فقط شاید ماشین شما بشود مازراتی!

پنجاه و سه: هر شش ماه یکبار به مهمانی می رود.

پنجاه و چهار: نود درصد مواقع تنهاست.

پنجاه و پنج: در صورتی که همه فکر می کنند به خاطر وسعت ارتباطاتش هر شب مهمانی است.

پنجاه و شش: بهترین دوستان او کتاب و موسیقی و فیلم هستند و در مجموع خیلی حال و حوصله شلوغی را ندارد.

پنجاه و هفت: می گوید نقد سینمای کمدی مبتذل و به اصلاح بدنه برای او ممکن است، اما از نقد کمدی جدی اجتناب می کند و برایش سخت است.

پنجاه و هشت: معتقد است برخی از منتقدان به دلیل اینکه جواب تلفنشان را نداده، نقدهای بسیار تندی به فیلم هایش وارد کرده اند که به نظر او این موضوع خیلی غیر انسانی است.

پنجاه و نه: همیشه ورزش می کند و بیشتر ورزش های رزمی کار می کند. اسنوکر انگلیسی را هم حرفه ای بازی می کند.

شصت: خیلی از کارهایش را الان دیگر دوست ندارد، مخصوصا کارهایی که زمان آنها گذشته است.

شصت و یک: کارهایی مثل «جایزه بزرگ»، «نقطه چین»، و «ویلای من» به نظرش بچگانه و ضعیف اجرا شده اند!

شصت و دو: «شوخی کردم»، «شب های برره»، «قهوه تلخ»، «دورهمی»، «پاورچین» و«مرد هزار چهره» را در کارهایش دوست دارد، چون حرف های خوبی داشته اند.

شصت و سه: می گوید وقتی فیلمنامه اصغر فرهادی را خوانده، به نظرش معرکه بوده، دوام نمی آورد و همان شب ساعت دو  به فرهادی زنگ می زند که من می خواهم بیایم بازی کنم!

شصت و چهار: از بازی در فیلم «توکیو بدون توقف» پشیمان است.

شصت و پنج: از کارگردانی دیگران وقتی برایشان بازی می کرده، حرص می خورده است.

شصت و شش: اما می گوید: وقتی می پذیرفتم، کاملا خود را می سپردم و حرفی نمی زدم، مگر آنکه از من بخواهند.

شصت و هفت: به «هفت» به عنوان برنامه ای که حرفه ای ترین برنامه سینمایی تلویزیون است، انتقاد دارد.

شصت و هشت: می گوید: یکی از وظایف این برنامه و مطبوعات حرفه ای سینما، شناخت وسیع تری از سینما به مردم و مخاطبان است، مثلا ما چقدر راجع به سینمای ژاپن و بلوک شرق می دانیم؟

شصت و نه: یا مثلا ما ادبیات شرق را نمی شناسیم، انگار در اینترنت هم در این خصوص وجود ندارد.

هفتاد: نظرش درباره ساعت خوش این است: برنامه ای که در آن کلی استعداد کنار هم جمع شده بودند.

هفتاد و یک: می گوید: خودم هم هنوز نمی دانم چه شد و چه کسی دستور داد ممنوع الفعالیت شویم، فقط به ما گفتند صلاح است که کار نکنید.

هفتاد و دو: تمام عوامل ساعت خوش را ممنوع کار کردند،حتی تصویر بردارها را!

هفتاد و سه: مهران مدیری چون کارگردان بود، ممنوع کاری اش هم بیشتر بود.

هفتاد و چهار: حتی اجازه این که به صدا و سیما یا رادیو وارد شود را نداشته و یک بار که رفته دوستانش را ببیند، با مشت و لگد او را بیرونم کرده اند.

هفتاد و پنج: از نظر او دوران خیلی بدی بود و بعضی اوقات پیش می آمد که پول نداشته نان بخرد تا خانواده اش بخورند.

هفتاد و شش: پسرش آن زمان فقط سه سال داشت.

هفتاد و هفت: اجازه کار کردن در پشت صحنه های فیلم ها را هم نداشت.

هفتاد و هشت: در چند کار سینمایی انتخاب شد و در یکی هم برای تست گریم رفت و جلوی دوربین هم رفت که گفتند که مهران مدیری نباید باشد.

هفتاد و نه: وضع بقیه بازیگران ساعت خوش هم خیلی بد بود و بعضی از آن ها در آن زمان هندوانه فروشی، باربری و خیلی کارهای دیگر می کردند.

هشتاد: بیشتر بچه ها در همان زمان ازدواج کرده بودند، امیر ارژنگ، نادر سلیمانی، نصرا… رادش و چند نفر دیگر.

هشتاد و یک: درباره چگونگی برگشتن می گوید: یک روز آمدند و گفتند که شما می توانید در پشت صحنه کار کنید، اما بازی نمی توانید بکنید و بعد گذشت، مدتی گفتند که بازی هم می توانید بکنید.

هشتاد و دو: معتقد است اگر این اتفاق پیش نمی آمد، نمی دانست مسیر زندگی اش چه می شود و صد در صد اینجا نبوده، چون شاید اگر ممنوع الکار نمی شده، به سمت بازیگری می رفته و شاید کارگردانی نمی کرده و خیلی چیزهای دیگر که شاید پیش می آمده است.

هشتاد و سه: از باغ مظفر به خاطر تبلیغاتی که در آن وجود داشت راضی نیست.

هشتاد و چهار: از سال شصت و شش تا شصت و هشت یعنی تا پایان جنگ در جبهه بوده و در عملیات مرصاد و حلبچه هم حضور داشته است.

هشتاد و پنج: در جبهه هم هر کارى از دستم بر مى‌آمد انجام می‌داد و چند ماه قبل‌تر یعنی حدود سال‌های شصت و پنج در جبهه براى رزمنده ها در سنگرها نمایش بازی می‌کرد.

هشتاد و شش: می گوید: از راه دور به دشمن سنگ می‌زدیم. آرپیجی هم می ‌زده و مدتی هم راننده آمبولانس بوده است.

هشتاد و هفت: درباره این که می گویند کلکسیون ساعت دارد می گوید: فقط شش تا ساعت دارم، یک ماشین و یک سیم کارت اعتباری و در کل زیاده خواه نیستم.

هشتاد و هشت:  از بچگی اینگونه بوده و در یک خانواده متوسط سطح پایین بزرگ شده و از ده سالگی وارد بازار کار شده و پادویی می کرده است.

هشتاد و نه: مدتی هم در نانوایی کار می کرده و در جایی دیگر کتاب می فروخته، تعمیرات ساعت و خیلی کارهای دیگر کرده تا به اینجا رسیده است.

نود: بادیگارد ندارد و می گوید: این ها همه از فضای مجازی آمده است، افرادی که همراه من در مراسم ها هستند، مسئول همان مکان هستند.

نود و یک: در برخی جاها پیش آمده که او بادیگاردها را از دست مردم نجات داده، مثلا جایی بود که آنقدر بادیگاردها تحت فشار بودند که مهران مدیری آن ها از زیر دست و پا نجات می داده است.

نود و دو: البته می گوید این ها همه از محبت مردم است و نمی شود چیزی دیگر آن را نامید.

نود و سه: در مورد نقدهایی که به فیلم ساعت پنج عصر با بازی او شد می گوید: بعضی از خبرگزاری ها ساعتی از اولین اکران نگذشته بود که فیلم را منفجر کردند، فقط می خواستند به من ضربه بزنند و مشخص بود از نوشته های آن ها که هیچ مشکلی با فیلم ندارند و فقط هدف آن زمین زدن من بود.

نود و سه: ادامه می دهد: مشخص بود، مثلا جایی نذاشتم بازیگر شوند یا در پشت صحنه کاری کنند و از من کینه داشتند، وگرنه حداقل یک خوبی از فیلم را می نوشتند، مثلا فقط می نوشتند کت سیامک انصاری در ساعت پنج عصر قشنگ بوده و من این نقد را قبول می کردم.

نود و چهار: خودش را اینگونه تعریف می کند: من آدمی درون گرا و کم حرف در زندگی شخصی خودم هستم و اصلا آدم شوخ و اینکه مجلس گرم کنی نیستم، اما جلوی دوربین که می روم، یک آدم دیگر می شوم.

نود و پنج: در مورد دورهمی توضیح می دهد که دورهمی به یک اوجی رسید و بهتر بود همان جا تمام شود.

نود و شش: سعی کرده کار های خوبی در دورهمی مثل کتابخانی وخیلی از چیزی های خوب را تبلیغ کند.

نود و هفت: برای حضور در دورهمی با علی دایی تماس گرفته اند که دایی گفته دوست ندارد فعلا در برنامه ای در تلویزیون شرکت کند.

نود و هشت: خودش خیلی دوست داشت در برنامه ای محمد رضا شجریان مهمان او باشد.

نود و نه: کنسرت هایش همیشه «سولدآت» می شود و در مورد خوانندگی می گوید این کار از روی علاقه است و حرفه ای آن را دنبال نکرده. بیشتر دوستان نزدیکش آهنگساز یا خواننده یا تنظیم کننده هستند، از جمله علیرضا عصار که از نزدیک ترین دوستان اوست.

 

تاریخ انتشار : 21 سپتامبر 19 دیدگاه : بدون دیدگاه