گفتگو: عباسعلی اسکتی
شادی مختاری، متولد هجده فروردین هزار و سیصد و هفتاد و سه، در تهران، لیسانس علوم ارتباطات اجتماعی از دانشگاه علامه طباطبایی و فارغ التحصیل بازیگری از موسسه کارنامه است که همزمان با دوره بازیگری در این موسسه چند فیلم کوتاه هم بازی کرده است. او تجربه تئاتر و قبل از سریال «دلدار» در فیلم سینمایی هفت و نیم را دارد که هنوز اکران نشده است. با پایان یافتن سریال دلدار با شادی مختاری به دليل پخش اولین مجموعه اش روی آنتن تلویزیون، گفتگویی بلند و بهاری داشته ایم که با هم می خوانیم.
*دلدار
دلدار به مسائل طبقه متوسط جامعه و به معضلات جوان ها می پردازد. موضع آن اجتماعی است که دو داستان عاشقانه در طول داستان روایت می شود. ما چند جوان در این داستان داریم که هر کدام مسائل خصوصی خودشان را دارند و این مسائل از نظر اجتماعی و موضوعات اجتماعی مورد بررسی قرار می گیرد.
*نقش ندا
در این سریال ندا ازدواج کرده و می ترسد که زندگی اش دوباره بخواهد دچار مشکل شود، اجازه نمی دهد که همسرش دوباره بخواهد ریسک کند و زندگی شان را به خطر بیندازد، حتی تا پای اجرا گذاشتن مهریه اش هم می رود. من با توجه به اینکه فکر می کردم شاید کمتر پیش بیاید که بخواهم نقش کسی را بازی کنم که ازدواج کرده و چنین شرایطی دارد، پس برای من این نقش چالش داشت، به این دلیل که خیلی از من دور بود. ندا شخصیتی است که به شدت جنگجوست و ما در خیلی از سکانس های سریال می بینیم که با همسرش بحث و جدل دارد و شخصیت آرامی نیست. من خودم آدم آرامی هستم و تجربه زندگی مشترک هم نداشته ام، پس فکر می کردم چون این نقش خیلی از من دور است، می تواند برای من خیلی چالش داشته باشد.
*ورود به دنیای تصویر
زمانی که تصمیم گرفتم وارد بازیگری شوم، یک دوره کلاس بازیگری رفتم و بعد از آن کلا خبرنگاری را رها کردم، چون احساس می کردم دیگر به نقطه ای رسیده ام که آن کار من را از لحاظ روحی ارضا نمی کند، فهمیده بودم که به یک بلوغ ذهنی رسیده ام و می دانستم از دنیا چه می خواهم.
*مطبوعات
مدرک تحصیلی من لیسانس ارتباطات علوم اجتماعی از دانشگاه علامه است. قبل از ورودم به دانشکده در یکی از خبرگزاری های مهم کشور کار کردم. خیلی ها همیشه به من می گویند دوست داشتی زودتر کار تصور انجام می دادی؟ و من می گویم نه، چون آن تجربه زیستی که خبرنگاری و روزنامه نگاری به من داد، باعث شد خیلی موفق تر در این کار حضور داشته باشم. اگر زندگی هزار بار هم باشد، من همین مسیر را می آیم. آن شغل من را خیلی پخته کرد. روزنامه نگاری شغلی است که شما در زمانی کوتاه به خاطر موقعیت شغلی در یک شرایطی قرار می گیرید که در حالت عادی ممکن است تا هفتاد سالگی قرار نگیرید.
*بازیگری
بازیگری را خیلی دوست دارم و این شعار نیست که بازیگری این امکان را به شما می دهد که تمام ظرفیت هایی که در وجود شماست و در یک زندگی عادی و نرمال نیست و هیچ وقت امکان ظهور و بروز آن را نخواهید داشت، ارائه بدهید. این فرصت را به شما می دهد که واقعا هر نقشی را که بازی می کنید، به بعدی از شخصیت خودتان دست پیدا کنید که تا آن روز تجربه نکرده اید و نمی فهمید چقدر لذت بخش است. اینکه من چقدر توانسته ام یک نفر دیگر باشم، واقعا جذاب است. بازیگری چیزی بود که احساس می کردم من را آرام می کند و اگر نخواهم بگویم ساخته شده ام برای این کار، اما بازیگری به من آرامش می دهد.
*مدیوم مورد علاقه
مرزبندی برای مدیوم خاصی ندارم، هرچند هر کدام ارزش گذاری های خاص خودشان را دارند. تئاتر به نظر من ریشه هر بازیگری است و نباید هیچ وقت کنار گذاشته شود و باعث شارژ شدن بازیگر می شود. تئاتر همیشه به نوعی بازیگر را تقویت می کند. تلویزیون با گستره مخاطبی که دارد، این گونه است و سینما هم جایگاه خاص خودش را دارد. در این مرحله مرزبندی خاصی برای کارم قائل نیستم. بیشتر نقش و کار برای من مهم است و اینکه بتوانم به خوبی از پس آن برآیم.
*سختی ها و شیرینی ها
کلا بازیگری به خاطر اینکه شغلی است که هیچ وقت سکونی در آن وجود ندارد و آدم همیشه با موقعیت های جدیدی مواجه می شود، باعث می شود که جنبه های وجودی خودتان را کشف کنید و اگر در مسیر درست گام بردارید، این به نظر من شیرینی کار است. سختی اش هم این است که برخلاف تصور عموم، بازیگری خیلی سختی ها دارد. بازیگر باید به لحظه لحظه زندگی اش و لحظه لحظه زمان هایی که می گذارند، مثل ورزشکاری که می خواهد به المپیک برود، حواسش باشد. به نظر من بازیگر باید حواسش به صدا و بدنش باشد و همیشه بتواند خودش را به روز نگه دارد تا همیشه بتواند یک استانداردی را حفظ کند. البته اینها سختی های بازیگری نیست و وظایف یک بازیگر است. برخلاف تصور عموم، بازیگری سختی هایی دارد و آدم باید عاشق باشد که بتواند این سختی ها را تحمل کند.
*هدف
خیلی برای من مهم است که مقبولیت و محبوبیت را با هم داشته باشم.
*سیمرغ
هر بازیگری به این چیزها فکر می کند و هر بازیگری دوست دارد جایزه بگیرد. جایزه هر چقدر بزرگتر باشد، خوشحالی آن هم بیشتر است، ولی هیچ وقت این طوری فکر نمی کنم که من بازی کنم تا فلان جایزه را بگیرم. آرزوی من بیشتر این است که در این راه فرصت های خوبی به من داده شود؛ فرصت های خوب در شرایط مختلف و نقش هایی که برای من چالش داشته باشد و آنقدر در آنها درست باشم که درست دیده شوم.
*همبازی
در همه نسل های بازیگری ایران کسانی هستند که هر بازیگری دوست دارد با آنان کار کند، یعنی ما هم در نسل جوان کسانی را داریم که واقعا خوب هستند و هم نسل پیشکسوت. در مورد کارگردان هم با کارگردان هایی که واقعا تجربه کاری شان ثابت کرده چقدر فیلمسازی را بلد هستند و چقدر سینما را درست شناخته اند، دوست دارم کار کنم. آرزوی هر بازیگری است که با آنان کار کند؛ کارگردان هایی که حتی حضور در یکی از سکانس های فیلم آنان مثل ده کلاس آموزشی و درس است.
*چهره
فکر می کنم مقوله چهره و زیبایی نسبت به دهه هفتاد و هشتاد عقب تر رفته است. ما الان بازیگرهایی را داریم که شاید خیلی هم خوشگل نیستند، ولی اینقدر درست کارشان را انجام می دهند که حتی اگر صورتشان زیبایی ندارد، شما محو بازی شان می شوید. برعکسش را هم داریم که صرفا به خاطر زیبایی بالا آمده اند، ولی هیچ وقت آن بازی را نداشته اند. در دهه هفتاد و هشتاد، زیبایی معیار تعیین کننده تری در سینمای ما بود. ما دهه ای داشتیم که چشم رنگی ها در سینمای ایران سلطان بودند، ولی امروز این گونه نیست. فکر می کنم در سینمای ما آدم ها واقعی تر شده اند.
*باندبازی
من باندبازی را حس نکرده ام، ولی طبیعتا ارتباط موثر و درست داشتن در هر شغل و حرفه ای به آدم ها کمک می کند، حتی اگر شما بخواهید یک کارگر یک شرکت معمولی هم باشید، اینکه یک ارتباط موثر داشته باشید، به شما در پیشرفت و موقعیت کمک می کند.
*ماندگاری
ماندگاری برای من مهمترین چیز است.
*موسیقی
موسیقی بخش جدانشدنی از زندگی من است. درس هم که می خواندم، یک موزیک بک گراند درس خواندن من بود و فکر می کنم یک آرتیست واقعا باید موسیقی و ریتم را بشناسد. در خلوت خودم خیلی «باخ» و «بتهوون» گوش می کنم.
*رضایت
همیشه خدا را شکر می کنم. صبح که از خواب بیدار می شوم و شب که می خوابم، می گویم خدایا شکرت. ما قدر نعمت هایی را که داریم، هیچ وقت نمی دانیم. همیشه یادمان می رود چقدر برای به دست آوردن آنها تلاش کرده ایم یا چقدر داشتن یکسری چیزها در زندگی ما می تواند آرزوی خیلی ها باشد، همین سلامتی و توانایی. همیشه خدا را شکر می کنم.
*علاقه مندی ها
کتاب خواندن خیلی حال من را خوب می کند، فیلم دیدن، ورزش کردن و به طور کلی هر وقت احساس کنم چیزی را دارم یاد می گیرم و در زندگی ام سکون ندارم، خیلی نسبت به خودم حس خوبی به من می دهد. گاهی که حالم خوب نیست، نقاشی آرامم می کند و گاهی ورزش کردن.
*جزیره تنهایی
اگر پوشاک و خوراک را فاکتور بگیریم، کتاب و فیلم و موسیقی را همراه خودم می برم. کتاب و فیلم را حتما می برم با یک لپ تاپ که اینها را ببینم.
*شخصیت های محبوب
خیلی سینمای «کیشلوفسکی» را دوست دارم، «بتهوون» را خیل دوست داشتم از نزدیک ببینم و «موراکامی» را هم خیلی دوست دارم از نزدیک ببینم، اینقدر قشنگ و روان و درست می نویسد که خیلی دوستش دارم. وقتی اولین کتاب ایشان را خواندم و در مقدمه اش نوشته چگونه نویسنده شده، اینقدر قشنگ و خوب این را توضیح داده بود که آدم دوست دارد بنشیند و با ایشان صحبت کند. این آدم ها به نظر من آدم های الهام بخشی هستند.
*عشق
به نظر من مفهوم عشق خیلی در قرن حاضر از بین رفته است، روابطی که بین آدمها وجود دارد. زمانه ای شده و شرایطی به وجود آمده که به شرایطی که بین آدم هاست نمی توانیم بگوییم روابط عاشقانه، چون اصلا جبر جغرافیایی و زمانی به ما اجازه نمی دهد که عشق را تجربه کنیم. شاید اگر ما در قرن بیست و یک با این امکانات و تکنولوژی زندگی نمی کردیم، می توانستیم عاشق شویم، چون آدم ها همیشه بالذات می توانند آدم های عاشقی باشند، ولی این دوره زمانه، عشق را از آدم ها گرفته است.
*ازدواج
می توانم بگویم ازدواج برای هنرپیشه ها سخت تر است، چون ازدواج به شخصیت آدم ها بستگی دارد. فکر می کنم برای من سخت ترین کار دنیا باشد. فکر می کنم ازدواج نیاز به یک از خودگذشتگی و مسئولیت پذیری خیلی زیادی داشته باشد.
*فعالیت هنری
از شش، هفت سالگی نقاشی می کنم. قلم، مدادرنگی و جدا از آن، عکاسی می کنم؛ عکاسی مستند، و ورزش را هم به طور حرفه ای انجام می دهم.
*برنامه های پیش رو
همه تلاشم را می کنم که از اینجا به بعد بتوانم به طور متمرکز روی توانایی های خودم تمرکز کنم و بتوانم روز به روز بهتر از قبل شوم. استایل و نوع زندگی ام و هر چیزی که به «شادی مختاری» ارتباط دارد را همسو کنم با اینکه بتوانم بازیگر بهتری باشم و حرف های بیشتری برای گفتن داشته باشم.
*آینده
بستگی دارد که قدم هایم را چگونه بردارم، اگر قدم هایم را درست بردارم و انتخاب های درستی داشته باشم، درگیر حواشی و یکسری مسائل اینطوری نشوم، می توانم اتفاقات خوبی را رقم بزنم که سعی می کنم این اتفاق بیفتد.
*جدول
مادر من خیلی جدول حل می کند و من بارها مجله های شما، کلبه و کولاک را دیده ام. خودم هم زمانی که دانشجو بودم، خیلی جدول حل می کردم.
*شعر
و تکه تکه شدن، راز آن وجود متحدی بود/ که از حقیرترین ذره هایش آفتاب به دنیا آمد!