گفتگو: عباسعلی اسکتی
عکس: امیر لطفی
چرا از اینهمه فعالیت هنری خوانندگی را انتخاب کردید؟
به خاطر اینکه فکر می کنم هیچ استعداد دیگری نداشتم، من از بچگی و زمانی که هفت سال داشتم می خواندم، رشته اصلی ام در ورزش سوارکاری بود و دوست داشتم یا ورزشکار شوم یا کار موسیقی را انجام بدهم و چون جفت این کارها حرفه ای بود نمی شد همزمان جلو ببرم پس مجبور شدم سوارکاری را رها کنم، از هفت سالگی چون پدرم خواننده بود با ایشان کار کردم و هیچ کار دیگری هم بلد نبودم، درسم هم خوب نبود!
درباره آلبوم «قله» صحبت می کنید؟
آلبوم قله آلبومی است که من چندین سال روی آن وقت گذاشته ام و تمام آن چیزهایی را دارد که من از موسیقی دوست دارم، احساس می کنم خود «امیرعباس» است، قله آلبومی است که شاید نود و پنج در صد آن چیزی باشد که من از موسیقی دوست دارم، ترک هایی را خوانده ام که در شرایط سختی بوده ام و تمام موضوعاتش موضوعات زندگی خودم است برای همین آلبوم را دوست دارم و برای من مهم است، احساس می کنم طرفداران قدیمی که دارم با این آلبوم خیلی حال کنند.
چرا اسم قله؟
به خاطر اینکه من یک مسیری را از بچگی انتخاب کرده ام و مسیر واقعا سختی بود، حالا خدا را شکر یک مقدار فضا بازتر شده است و راحت تر مجوز می دهند ولی قدیم ما خیلی صبر کردیم و سختی کشیدیم، خیلی تلاش کردیم که بتوانیم مجاز شویم و کنسرت بگذاریم، یک مسیری بود مثل یک قله سخت، کاری دارم در این آلبوم که شعرش را خیلی دوست دارم به اسم قله و بیشتر به خاطر آن مسیر سختی که طی کرده ام و به آرزو و هدفم رسیده ام اسم آلبوم را قله گذاشته ام.
یعنی به قله رسیده اید؟
نه! هنوز مانده، من ده پله در زندگی ام انتخاب کرده ام که از نظر خودم هنوز چهار پله را رفته ام، بقیه اش هم بماند وقتی انجام شد به شما می گویم!
در مارکت امروز موسیقی تولید آلبوم هنوز جواب می دهد؟
من چون خواننده ای هستم که دوازده سال دارم می خوانم و از بچگی آلبوم دادن در ذهنم خیلی اتفاق خفنی بود، مثل کنسرت گذاشتن در برج میلاد که اینها شاید برای خواننده های الان خیلی مهم نباشد ولی من یک نوستالژی در ذهنم داشتم که یک روز آلبوم بدهم، خیلی به این فکر نمی کنم که بگیرد یا نگیرد ولی برای خودم خیلی ارزشمند است، همین الان که البوم را می بینم خیلی حال می کنم که بالاخره چیزی که می خواستم شد.
انتخاب ترانه ها بر چه مبنایی صورت گرفت؟
شاید تعجب کنید اما من اصلا دوست ندارم هفتاد ، هشتاد میلیون ایرانی من را گوش کنند، چون به نظر من آدم ها شبیه هم نیستند و طرز فکرها با همدیگر فرق می کند، من دوست دارم از طرف آدم هایی که مثل من فکر می کنند حرف بزنم، چون همه زبان این که صدایشان را به گوش همه برسانند ندارند، همه که خواننده نیستند پس دوست دارم چیزهایی که احساس خودم است را با موسیقی بیان کنم. با آدم هایی که مثل من فکر می کنند و خیلی در کارهای من عمیق تر می شوند ارتباط بیشتری دارم. همیشه سعی کرده ام چه در کارهای شاد و چه در کارهای غمگین خودم باشم.
خودتان بیشتر کارهای غمگین را دوست دارید یا شاد؟
بستگی دارد که در چه مودی باشم، بعضی وقت ها امکان دارد که ماه ها در خودم باشم، یک سری دغدغه ها داشته باشم و سعی می کنم یک سری آهنگ های غمگین را گوش کنم، بستگی به حال و مودم دارد و در هر شرایطی باشم در آن سبک و سیاق جلو می روم.
چند تا از ترانه هایتان که بیشتر دوستشان دارید را اسم می برید؟
همه را خیلی دوست دارم، مثلا ترک «بمب جنون» را خیلی دوست دارم، «کابوس» را دوست دارم، «دلخوشی» را دوست دارم، «بازی آخر» را خیلی دوست دارم، بیشتر ترک های «اسلو» را دوست دارم.
آلبوم ممیزی داشت؟
بله متاسفانه چند تا از کارها که شعرش را هم خیلی دوست داشتم ممیزی خورد، متاسفانه هم ترک «قله» و هم «بهم خندید» و «دیدار آخر» ترک هایی بودند که ممیزی خوردند و مجبور شدیم چند جای ترانه را عوض کنیم.
وضعیت امروز موسیقی را چگونه می بینید؟
یک زمانی خود خواننده ها، آهنگساز و تنظیم کننده با آن احساسی که داشتند مارکت و موسیقی رو جلو می بردند ولی الان در وضعیت کنونی موسیقی به نظر من خواننده هیچ کاره است و تهیه کننده ها و عواملی که وجود دارند بازار را می چرخانند و به سمتی که می خواهند می برند، کار برای آدم هایی مثل من که هنوز شعر، محتوا و تنظیم برایشان مهم است یک ذره سخت شده، چون مخاطب امروز که اکثرا چهارده پانزده تا بیست و چهار پنج ساله هستند یک سری خواننده هایی را در تصویر دیده اند که خیلی کارهایشان محتوا نداشته است، این ها با آن ها بزرگ شده اند. چون این شکلی بزرگ شده اند از یک سری خواننده ها حمایت کرده اند که تهیه کننده ها مجبور شده اند به سمت آن خواننده ها بروند. موسیقی از نظر من به سمت خوبی نمی رود. من خودم با خواننده هایی بزرگ شده ام که واقعا هنرمندتر بوده اند.
پس اینکه می گویند موسیقی امروز به سمت بی محتوایی می رود را قبول دارید؟
خیلی مارکتی شده، کلا شما یک هفته دو هفته یک موزیک را می شنوید و مثل قدیم نیست که ده سال یک موزیک را بشنوید و هنوز برای شما تازگی داشته باشد، الان موزیک یک هفته دو هفته نهایتا یک ماه «هیت» می شود و بعد تمام، دیگر شما سمت آن ترک نمی روید.
امروز خوانندهایی داریم که مثل قدیمی ها ماندگار شوند؟
آره، صد در صد داریم اما باید ببینیم سیاستی که به کار می گیرد چگونه است، سیاستی است که خودش بخواهد و در چه فضایی جلو برود، حالا مثلا آدمی مثل من، من آبانی هستم و یک مقدار غد هستم و بیشتر سعی می کنم نظر خودم را به مدیربرنامه و تهیه کننده ام تحمیل کنم. چون بیشتر خودم زحمت کشیده ام و به این جایگاه رسیده ام کسی نمی تواند بیاید به من بگوید الان این را بخوانید و این کار را بکنید اما خواننده ای که الان می آید مجبور است که یک سری باج ها را بدهد. مجبور است وقتی می گویند این را باید بخوانید بخواند. من دارم می بینم که یک سری تهیه کننده ها دستوری می گویند باید اینطوری کلیپ بازی کنید، اینجوری لباس بپوشید و اینجوری حرف بزنید که آن دیگر خیلی قضیه اش فرق می کند.
فکر می کنید خودتان ماندگار شوید؟
در این دوازده سال خدا را شکر بوده ام و خدا را شکر با استارت ترک «فقط برو» که خیلی شنیده شد خودم احساس می کنم دارم مسیر را سعودی می روم. یعنی مسیر مسیر خوبی است، وقتی دوازده سال بخوانید و شما را بشناسند حتما باز هم می توانید ادامه بدهید، اگر خدا بخواهد و عمری باشد.
بین کارهایتان فکر می کنید کدام قابلیت ماندگار شدن را داشته باشد؟
هنوز که هنوز است ترک «فقط برو» را می شنوند، هنوز بعد از چهار سال ترک «دلخوشی» و «عشق من» را می شنوند، بستگی به محتوای کاری دارد که می کنید، یک سری کارها تاریخ مصرف ندارد، وقتی شعر محتوا داشته باشد و روی ملودی و تنظیم و اجرا وقت گذاشته باشید و همه چیز سر جای خودش باشد کار ماندگار می شود.
تجربه بازی در فیلم سینمایی چگونه بود؟
کارکتری که من هم در «آینه بغل» و هم در «ماموریت غیرممکن» بازی کردم خواننده بود، نقش خاصی را بازی نکردم که بخواهیم بگوییم خیلی چیز عجیب غریبی بود. خیلی هم زمانش زیاد نبود که بگویم کار خاصی کرده ام. فعلا دوست ندارم فیلم بازی کنم و وارد این داستان ها شوم. خیلی پیشنهاد بازیگری داشته ام ولی فعلا دوست ندارم.
استعدادش را دارید؟
استعدادش را دارم، بله! علاقه هم دارم ولی الان فرصتش نیست، الان دوست دارم فوکوس کنم روی کنسرت ها و اجراها و کارها را روی استیج بهتر کنم، اصلا چیز عجیب غریبی نیست. یک خواننده باید بازیگر خوبی هم باشد، شما یک آرتیست هستید و دارید ویدئو کلیپ درست می کنید پس باید بتوانید هر نقشی را بازی کنید، مثل یک فیلمنامه است و هر دفعه متفاوت و شما باید بتوانید آن را بازی کنید.
خوش چهره بودن چقدر در «بولد شدن» یک هنرمند موثر است؟
این ها همه آپشن است، بعضی ها اول عاشق چهره شما می شوند و بعد طرفدار شما، کارهایتان را گوش می کنند، این ها خیلی تاثیر گذار است، من همیشه به این چیزها فکر می کنم.
شما خوش چهره هستید؟
من نه ولی می گویند جذاب هستم!
کار خواننده های دیگر را دنبال می کنید؟
قدیم ها اصلا! سعی می کردم چون کارهای خودم به حس خودم نزدیکتر بود فقط خودم را گوش کنم مگر اینکه کسی در فضای من می خواند ولی الان به خاطر اینکه ببینم در مارکت چه خبر است مجبورا همه را می شنوم و گوش می کنم.
کارهای خودتان را چقدر گوش می کنید؟
خیلی! می دانید چرا؟ به خاطر اینکه آن فضایی که در آن هستم و آن لحظه ای که دارم حس خود من است، آن حس به من تسکین می دهد و آن فضا به من حال می دهد، نه اینکه بگویم خودشیفته هستم، نه منظورم این نیست، منظورم این است که فضایی را که خوانده ام دوست دارم و همان را گوش می کنم چون غیر از این نیست و دروغ نیست و اتفاق افتاده است، من بعد از هر کنسرت تا صبح می شینم و فیلم کنسرت را می بینم، می بینم که ضعف هایم را پیدا کنم، صحبت کردنم، نور چطور بوده، صدا چطور بوده و ضعف ها را می پوشانم، هر کسی هم به اجرای من می آید می گوید این اجرا از اجرای قبلی بهتر بود.
خواننده محبوب هم دارید؟
یک سری گروه های خارجی هستند که از قدیم دوست داشته ام، اسم نمی برم چون ممکن است چند تا را بگویم و چند تا را نگویم، ایرانی هم شادمهر را خیلی دوست دارم.
دیگر کار دو صدایی یا به اصطلاح «فیت» نمی دهید؟
هند که بودم صحبت کردم با یک خواننده هندی «فیت» بدهم، من خودم عاشق فیت دادن هستم ولی در ایران یک سری آدمهای عجیب غریب هستند، اصلا دیدگاهشان یک جور دیگر است، مثلا نمی آیند بگویند فیت بدهیم و طرفدارهای هم را جذب کنیم، کار قشنگی است، الان شما ببینید بندها چرا موفق هستند؟ تا حالا فکر کرده اید اکثر بندها چرا موفق هستند؟ ترکیب دو یا سه صدا که با هم مچ می شوند و گوش شنونده را اذیت نمی کنند. شما الان ببینید مثلا آرش و مسیح هم با هم همدل هستند و هم دو صدای متفاوت که این جذابشان کرده است. همه دنیا دارند با هم فیت می دهند ولی در ایران اینجوری نیست، می گویند من از تو بالاتر هستم، من چرا با تو بخوانم؟ همه یک گاردهایی دارند برای همین ترجیح می دهم با کسی فیت ندهم.
شما هنرمند کم حاشیه ای هستید.
حاشیه را کلا دوست ندارم، من بیشتر دوست دارم موزیکم شنیده شود، حتی شاید باور نکنید از شهرت هم بدم می آید، به خدا قسم یکی به من نگاه کند و زوم کند اعصابم خرد می شود، از بچگی از جلب توجه بدم می آمد، دوست دارم آرامش زندگی ام را داشته باشم، حاشیه الکی و جلب توجه را دوست ندارم.
چقدر نظر مخاطبانتان مخصوصا در دنیای مجازی برای شما مهم است؟
خیلی مهم است، به شما گفتم سعی می کنم کارکتر خودم را داشته باشم ولی بعضی وقتها کامنتها را می بینم و می بینم اصلا به این موضوع توجه نکرده بودم، اگر انجام بدهم خیلی جالب است، آنهایی که به من کمک کند را گوش می کنم، کلا زیاد مشورت می گیرم، از اطرافیان و دوستان و اگر ده هزار تا کامنت برای من بگذارند همه را می خوانم، باور نمی کنید!
اتفاقی افتاده که دوست نداشته باشید چهره معروفی باشید؟
خیلی به این چیزها توجه نمی کنم، کلا گفتم از جلب توجه خوشم نمی آید، بعضی ها می گویند مغرورهستید، مثلا خودتان را می پوشانید و می روید و می آیید، خیلی به ری اکشن ها توجه نمی کنم.
در زمینه هنر شده تصمیمی بگیرید که پشیمان شده باشید؟
آره! از انجام کار هنری نشده پشیمان شده باشم چون قبلش آنقدر به آن فکر می کنم و همه جوانب را در نظر می گیرم و بعد آن کار را می خوانم ولی از همکاری با چند تا از دوستان پشیمانم.
غیر از خوانندگی فعالیت دیگری هم دارید؟
گفتم به شما که من هیچ هنر دیگری ندارم، هنر من بیشتر این است که مردم دار هستم، حسود نیستم، خیلی از اخلاق هایی که خیلی از دوستان دارند را من ندارم، در این زمینه بیشتر هنرمند هستم.
علاقه مندی ها و تفریحات؟
بیشتر با دوستانم وقتم را می گذرانم، بازی می کنیم و مسافرت می رویم، بیشتر با آنها وقت می گذرانم، ورزش می کنم، سوارکاری می روم، مسافرت هم که با وجود کنسرت ها در مسافرت هستیم، من خیلی خانواده دوست هستم، هر روز باید بروم مادرم را ببینم، یکی از دلایلی که خواننده شدم این بود که اینقدر مادرم گفت باید خواننده شوی که ما را در این مسیر انداخت.
تصمیم ندارید ازدواج کنید؟
تصمیم دارم، دوست هم دارم، من عاشق بچه ها هستم، خیلی دوست دارم ولی نمی شود، فرصت نمی شود، در یک تایمی هستم که الان کنسرت می گذارم، می روم و می آیم، بالاخره برای ازدواج کردن باید وقت بگذارید، یک شناختی پیدا کنید برای همین این فرصت را الان ندارم، انشالله سرم خلوت شود حتما.
پنج مهمان ویژه که دوست دارید کنسرت شما را از نزدیک ببینند؟
«سوباسا»را دوست دارم، دوست دارم «بروس لی» هم باشد، «علی دایی» را دوست دارم باشد، «اریک کلپتون» و «مسی» هم دوست دارم باشند، همینطور «ابراهیم حامدی» و «شادمهر».
فکر می کنید ده سال بعد کجا باشید؟
آدم از فردای خودش هم خبر ندارد و نمی دانم چه افتاقی بیفتد ولی هر چه امروز بکاریم بالاخره در آینده درو می کنیم و می بینیم، بستگی به تلاش خود ما دارد که در چه مسیری می رویم، نمی دانم، ولی ده سال دیگر فکر نمی کنم موضوعی در سرم باشد که نخوانده باشم، همه چیز را خوانده ام، فکر نمی کنم تا ده سال آینده اصلا خواننده باشم، از درجا زدن بدم می آید، الان هزار تا ملودی در سرم است که احساس می کنم هنوز آنها را تبدیل به موزیک نکرده ام، این ها باید ساخته شود، نمی دانم تا کی ولی روزی اگر احساس کنم دارم به تکرار می رسم دیگر نمی خوانم.
با افزایش خواننده ها موافقید؟
این چیز بدی نیست، هر کسی باید جایگاه خودش را پیدا کند و نوآوری داشته باشد، کسی که می آید سریع جای یکی دیگرمی نشیند این قشنگ نیست، الان در مارکت ایران متاسفانه همه دارند همدیگر را تکرار می کنند، یک خواننده که هیت می شود من را یاد ده تا خواننده می اندازد، ازشعر این زده، تحریر آن را خوانده، تنظیم آن یکی را زده، همه دارند از روی دست هم کار می کنند، من وقتی سال هشتاد و شش آمدم برای همین کارم گرفت، یک صدای جدید بود، یک سبک جدید بود، یک فیت بود، اولین بار با دختر من در ایران خواندم، یک کار جدید بود که نشستم جایی که کسی ننشسته بود، باید بگردید دنبال جای خودتان و ببینید کجاست، باید ببینید دنبال چه آمده اید، بعضی ها دنبال شهرت و پول هستند که اولویت صدم من هم نیست، من هیچ موقع دنبال پول نبوده ام چون اعتقاد دارم کاری که انجام می دهم پول هم می آورد و بعد شهرت، برای همین من از صداهای خواننده های جدید نه طرفداری می کنم و نه به کنسرت آنها می روم چون می دانم چکار می کنند، حالا شاید خیلی از مردم متوجه نشوند این خواننده از کجا زده و چکار می کند ولی من می دانم، حرفی ندارد و چیزی به من یاد نمی دهد، برای چه می گوییم شادمهر برای اینکه وقتی آمد یک فضایی را عوض کرد، یک کار جدید آورد که هنوز که هنوز است فیک های شادمهر که هزار تا در ایران داریم همه شان معروف هستند، فیک های شادمهر عقیلی از خودش معروفتر هستند و این به نظر من خیلی قشنگ نیست، طوری باید باشد که کسی نتواند ادای شما را در بیاورد، باید یک جایی را بزنید که نتوانند به شما دسترسی پیدا کنند، شادمهر یک صدای خاص بود، خیلی طرفدار دارد، خیلی عام پسند است، مجبور هستند تحریرهایشان را شبیه شادمهر کنند که خیلی ها که حالا اسم نمی برم هنوز مثل شادمهر می خوانند و معروف می شوند.
اگر فرصت فعالیت نداشته باشید مثل شادمهر کوچ می کنید؟
من یک هفته جایی می روم دق می کنم، من خیلی خانواده دوست هستم، هر روز باید مادرم را ببینم، هر روز دوستانم را ببینم، ایران را خیلی دوست دارم، قبل از اینکه مجاز شوم خیلی پیشنهاد داشته ام ولی نرفته ام، چه کسی می آید هفتاد میلیون را ول کند و برود؟ برود کجا؟
امروز چقدر موزیک روی جامعه تاثیر می گذارد؟
از سالها قبل تا هزار سال دیگر هیچ چیزی مثل موزیک نمی تواند روی انسان تاثیر بگذارد، در سه دقیقه شما بتوانید گریه کنید، بخندید، برقصید، انرژی بگیرید، هیچ چیزی نمی تواند این کار را بکند، به نظر من موسیقی یک چیز الهی است، یک چیز عجیب غریب، این همه سال هزاران خواننده دارند می خوانند و هنوز فضا دارد، فضای ملودی، شعری و تنظیم، بی انتها است و بیشترین تاثیر را دارد، حتی در حیوانات!
شما چقدر از جامعه تاثیر می گیرید؟
قطعا اگر من خواننده پاپ نبودم و خواننده رپ بودم می زدم در یک سری فضاهای دیگر ولی خب پاپ محدودتر است و شما باید در چهار دقیقه یک سری حرف ها را بزنید، بیشتر سعی می کنم فضاهایی را بروم که به آن فکر می کنیم و بخواهیم ترانه اش کنیم و جدید باشد، من بیشتر فضاهای عرفانی را دوست دارم و در ادامه اگر بخواهم بیشتر طرفدار جذب کنم قطعا فضای عرفانی را می خوانم.
ترانه هایت مخاطب خاص دارند؟
آره! همه اش، اکثرا، یا عشق زمینی و یا اگر ترانه هایم را بشنوید کلمه خدا شاید در سی تا از کارهای من باشد، خیلی از کارهایم را به مادرم هدیه داده ام، یا برای یک سری اشخاص خوانده ام، بله مخاطب خاص دارد.
چیزی که انتظار داشتید امروز باشید هستید؟
یک سری چیزها دست خودتان است و یک سری چیزها دست خودتان نیست، شما دوست دارید کارهایی بکنید که با توجه به شرایط جامعه نمی توانید و مجبور و محدودتان می کنند که چهل باشید، پنجاه باشید یا سی باشید، نه اینکه ناراضی باشم، یک سری کارها را انجام داده ام و خیلی کارها در ذهنم است که دوست دارم انجام بدهم و هنوز انجام نداده ام.